نفس بریده

نه پای رفتنم اکنون نه بال پرواز است...

نفس بریده

نه پای رفتنم اکنون نه بال پرواز است...

قصه یک انسان!

بعد رفتن تو فقط من ماندم و روزهایی که بی تو تکرار می شوند

و من در خلوت شبهای بی ستاره ام از به تو اندیشیدن

عادتی ساخته ام دراز به درازای آرزوهایی که برات داشتم

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

تو که رفتی همه ثانیه ها ،سایه شدند

سایه در سایه آن ثانیه خواهم مرد

شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

تو مرا می فهمی؟من تو را می خواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است...

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://armageddon.blogsky.com

قصه منو غم تو قصه گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بودن ترس لحظه های مرگه
ای برای با تو بودن باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته ذهن خواب آلوده من
همیشه میون قاب خالی درهای بسته
طرح اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن طرح اندام تو داره
زنده میشه جون میگیره پا توی اتاق میزاره
کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتاب گردونامون
کاش میشد دوباره باغچه پر گلهای تو باشه
غنچه سفید مریم با نوازش تو واشه
کاش میشد اما نمیشه نمیشه بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون گلای مریم بزاره
کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره
نوشتن از دلتنگی
زیباست یا نه شعرت لذتبخش بود

قدوسی دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ http://GHODDOUSSI.BLOGSKY.COM

وبلاگ جالبی دارید ، بهتون تبریک می گم .
امیدوارم روزبه روز هم بهتر بشه که می شه.
بک گراند جالبی هم بکار بردید.

موفق باشید

[ بدون نام ] شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

عالی بود عالی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد